« نورٌ عَلی نوری »
ب ببخشنگاهترا ،کهمی کندآرام
این قلبپُردردرا،سیّدعلی آقام
خ خندیدنَت عشق است ، وقتی که می خندی
آقابخندآقا ،لبخندتُمی خوام
ش شمعی و پروانه ، از چه تو می رنجی!؟
ازدستمن شاید،از دست این کارام
ا اهلیِ تو کردم ،این جان و این تن را
هر چیتومی خواهی!نهاینکه من می خوام
ی یکبارتورادیدم،لرزهبه پام افتاد
بغضمشکستانگار، ابریشدن چشمام
ش شوریده حالم چون، دیدمرخ ماهت
نورٌعَلینوری، خوب شدهمهدردام
نوشته شده توسط : محمدصالح
